تازه قراره بعد از عید هم برام بیاره!!!
یکی از خوردنی هایی که به شددددددت دوست دارم سمبوسه با سس تند هست!!!! روز شنبه سمیرا گفت: من واسه فردا غذا ندارم!! یادم رفته رزرو کنم، گفتم خو با هم میخوریم! گفت میخوای چندتا سمبوسه هم درست کنم بیارم؟؟ منو میگی!!! دلم غنننننج رفت!!!! گفتم وااااااااااااااای سمییییییرااااااا !!! سمبوسه؟؟؟؟؟؟؟؟ توروخداااااااا بیااااااااااار !!!!!!!!!!!!
خلاصه فرداش که میشد یک شنبه سمیرا سمبوسه درست کرده بود و اورده بود، ما 10 تا 13 مدنی 7 داشتیم، وسطش استاد یک ربع بهمون آنتراکت داد! ما هم رفتیم در کلاس سحر، سحر با استاد " س " کلاس داشت، من در زدم، گفتم: استاد ببخشید! میشه خانم ... چند لحظه بیان؟ کارشون دارم!!! سحر از کلاس اومد بیرون و رفتیم تو محوطه ی دانشگاه نشستیم سمبوسه خوردن!!!!!!!!!!!!!!! با سس و فلفل زیااااااااااااااد !!!!!!! سحر میگفت: منو از کلاس کشوندید بیرون بیام سمبوسه بخورم؟؟؟؟؟؟؟ گفتم کلاسو بیخیال!!! سمبوسه رو بچسب!!!
باد میومد شدییییییید !! پر سر و صورتمون کرده بود سس !!! شلوار من! چادر سحر! مقنعه ی سمیرا!! همه سسی شده بودن!!! به حددددددددی خندیدیم که دل درد گرفتیم! باد که میومد نمیذاشت فلفل بریزیم روی سمبوسه بعد من میرفتم زیر نیمکتی که روش نشسته بودیم فلفل میریختم روش و درمیومدم بیرون!!! اصن یه وضی!!
خیلی چسبید! خیلی خوش گذشت! اون یک ربع واقعن بهمون چسبید!! وقتی هم برگشتیم کلاس سحر دیگه تموم شده بود!!!!!
ما هم که رفتیم سر کلاس من یه نگاهی به سمیرا انداختم گفتم: پس چرا مقنعه ت سسی شده؟؟؟؟ اونم یه نگاهی به من انداخت گفت: تو چرا اینجوری شدی؟؟؟؟؟؟؟ نگا گوشه ی چادرت!! نگا شلوارت !!!!! ولی دیگه استاد " ه " اومده بود سر کلاس و ما نمیتونستیم بریم بیرون لباسامون رو تمیز کنیم!! من همش دستم به چادرم بود که نره کنار و شلواری که سسی شده نمایان بشه !!!!