من خسته است...!
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ
سلام به همه ی دوستان !
امتحانات و مشغله های دیگه از دنیای وب دورم کرده بود!
امتحانات این ترم به معنای دقیق کلمه افتضاح بود، افتضاح... امیدوارم جزای اختصاصی 2 رو نیفتم...
یه مدت تصمیم گرفتم که مسیر زندگیم رو عوض کنم، شاید چون از درس خوندن خسته شده بودم، از هر روز صبح بیدار شدن و کتابای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس رو دیدن خسته شده بودم! از حقوق و استدلال و استناد خسته بودم! از مواد قانونی که که سر و ته بعضیاشون معلوم نیست خسته شده بودم! و توی این مدتی که از تمام این موارد خسته شده بودم امتحانات شروع شد و من بازم خسته بودم و حوصله ی حرفای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس رو نداشتم!!! حوصله ی جزا و قتل و غارت و سرقت و کلاهبرداری رو نداشتم! دلم یه جای دنج و خلوت میخواست، جایی شاید با صدای آب، پرنده، حتا صدای به هم خوردن شاخه های درخت... جایی که بشه اسمش رو گذاشت زندگی...
ولی خب! الان به این نتیجه رسیدم که زندگی من خلاصه شده تو حرفای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس! زندگی من خلاصه شده تو استدلال و استناد! زندگی من خلاصه شده تو مواد قانونی که سر و ته ندارن...
استاد هوشمند به خانوما توصیه میکنن دنبال وکالت نرید! منم وکالت رو دوست نداشتم اما این مدت اتفاقاتی افتاد که مصمم شدم برم دنبال وکالت، دنبال پول، دنبال شهرت. هدفم پول نبود اما باید برم دنبالش و به دستش بیارم و بکوبمش تو دهن بعضیا که ادعاشون میشه...، پولم رو، علمم رو و شهرت رو بکوبم تو دهن بعضیا که ادعاشون میشه!!!
شاید حرف بچگانه ای باشه... اما گاهی اوقات لازمه دقیقن همینقدر کینه ای باشیم...
امتحانات و مشغله های دیگه از دنیای وب دورم کرده بود!
امتحانات این ترم به معنای دقیق کلمه افتضاح بود، افتضاح... امیدوارم جزای اختصاصی 2 رو نیفتم...
یه مدت تصمیم گرفتم که مسیر زندگیم رو عوض کنم، شاید چون از درس خوندن خسته شده بودم، از هر روز صبح بیدار شدن و کتابای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس رو دیدن خسته شده بودم! از حقوق و استدلال و استناد خسته بودم! از مواد قانونی که که سر و ته بعضیاشون معلوم نیست خسته شده بودم! و توی این مدتی که از تمام این موارد خسته شده بودم امتحانات شروع شد و من بازم خسته بودم و حوصله ی حرفای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس رو نداشتم!!! حوصله ی جزا و قتل و غارت و سرقت و کلاهبرداری رو نداشتم! دلم یه جای دنج و خلوت میخواست، جایی شاید با صدای آب، پرنده، حتا صدای به هم خوردن شاخه های درخت... جایی که بشه اسمش رو گذاشت زندگی...
ولی خب! الان به این نتیجه رسیدم که زندگی من خلاصه شده تو حرفای کاتوزیان و صفایی و دکتر شمس! زندگی من خلاصه شده تو استدلال و استناد! زندگی من خلاصه شده تو مواد قانونی که سر و ته ندارن...
استاد هوشمند به خانوما توصیه میکنن دنبال وکالت نرید! منم وکالت رو دوست نداشتم اما این مدت اتفاقاتی افتاد که مصمم شدم برم دنبال وکالت، دنبال پول، دنبال شهرت. هدفم پول نبود اما باید برم دنبالش و به دستش بیارم و بکوبمش تو دهن بعضیا که ادعاشون میشه...، پولم رو، علمم رو و شهرت رو بکوبم تو دهن بعضیا که ادعاشون میشه!!!
شاید حرف بچگانه ای باشه... اما گاهی اوقات لازمه دقیقن همینقدر کینه ای باشیم...
۹۵/۰۳/۲۸