به گمانم چیزی درونم شکسته باشد...!
پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۶ ب.ظ
برای کسی که هیچوقت ندیدمش و گرمی دستانش را حس نکردم:
کاش بودی!
که مرا درک کنی...
کاش بودی!
که به حرف دل من گوش کنی،
لحظه ای!
...
ثانیه ای!
باشی تو و سپس باز مرا ترک کنی.
کاش می شد که بیایی اینجا ،
نه برای همه ثانیه ها!
فقط! اندازه یک تنهایی.
ای مرهم درد دل من ،
تو گرمی سرد دل من ،
ای حجم حضورت خالی ،
دست تو سبزی زرد دل من...
کاش بودی!
که سرم را بگذاری روی زانوی پر از مهر خودت
و به دستی که نفهمیدم چیست.
بکشی دست به موهای پریشانی من.
کاش بودی که به تو تکیه کنم ،
پشت من باشی و حامی دلم ،
دست بر شانه من بگذاری ،
پر کنی خانه خالی دلم...
کاش بودی!
که امیدم بخشی
در هجوم همه حادثه ها...
کاش بودی!
ولی افسوس که جایت خالیست،
جای آن تکیه گه شانه من
و حضور سبزت آرزوییست در این خانه ویرانه من!
۹۴/۱۲/۲۷