آخرین ترم کارشناسی... ترمی که با اتفاقات تلخ شروع شد و امیدوارم با اتفاقات شیرین تموم بشه! کاش امسال ارشد شهری رو که دلم میخواد قبول بشم!
بعضی وقتا با خودم میگم چرا حقوق رو برای ادامه ی تحصیل و برای ساختن سرنوشتم انتخاب کردم! دوستش دارم اما سختی کار گاهی اوقات اونقدر خسته م میکنه که دیگه میبُرم! از اینکه مجبوری اینهمه ماده و تبصره رو بلد باشی! از نظرات مختلف حقوقدانان، از تعارض برخی از مواد قانونی، از ابهامات و رفع ابهاماتشون، از بی عدالتی ای که توی برخی از مواد قانونی موج میزنه! از کلاس پزشکی قانونی 8 صبح که اول صبحی درمورد نعش و جنازه و مرگ و کبودی نعشی و به دار آویختگی وووو حرف میزنه خسته ام!
امروز ادله اثبات دعوی داشتیم با استاد "ش" داشت راجع به اقرار توضیح میداد و من همش سوال تو ذهنم به وجود میومد و سوالاتم رو میپرسیدم و استاد انگار که متوجه ی سوال من نمیشد جوابی میداد که اصلا ربطی به سوال من نداشت!!!!!! و من دیگه مثل گذشته و مثل ترمای قبل حوصله نداشتم گیر بدم و حتما یه جواب قانع کننده از استاد بگیرم! بیخیال شونه بالا مینداختم و مشغول نت برداری میشدم!!
قرصم رو یادم رفته بود بخورم و حتا با خودم دانشگاه نبرده بودمش، به سمیرا گفتم یه لیوان آب واسم میاری؟؟ وقتی که اورد من خود به خود تشنگیم برطرف شده بود و آب تا آخر کلاس توی لیوان موند و گرم شد...!
ریشه ام در بهار است و
برگ هایم در پاییز
نه سبز میشوم
نه زرد
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
عنوان از: بابک زمانی